قوله تعالى: إن مثل عیسى‏ عنْد الله کمثل آدم... این آیت از یک روى اشارت بقدرت خداى دارد، و از یک روى اشارت بتخصیص و تشریف عیسى (ع) و آدم (ع). اما تخصیص ایشان ظاهر است. و بیان قدرت آنست که: در آفرینش عیسى و آدم باز نمود که خداى قادر بهر کمالست، و قدرت او بى‏کسب و بى‏احتیال است.


توانایى او بى‏عجز و بى‏زوال است، و پایندگى او در عزت و قدرت بى‏گشتن حال است.


نه خود در وصف قدرت بلکه در همه اوصاف قیوم و متعال است. هر چه خواهد کند، و توان آن دارد که از نطفه مرده گاه آدمى زنده کند، وز بیگانه مرده گه آشنا زنده کند. ازین عجب‏تر که از خاک مرده آدم صفى آرد، و از مریم بى‏پدر عیسى (ع) پیدا کند، میان این و آن خدایى خود پیدا مى‏کند و قدرت خود بخلق مینماید. آن چیست که در عقل محالست که نه در تحت قدرت ذو الجلال است؟ آن چیست از معدوم که نه الله بر آن قادر بر کمالست؟ مخلوق را قادر گویند لکن بر سبیل مجاز قدرت او کسبى، بعضى تواند و بعضى نه، و خداى بهر چیز قادر است: در معدوم چنان که در موجود، در مستحیل چنان که در معقول، در خیر و در شر، و در طاعت و در عصیان.


قال الله تبارک و تعالى و خلق کل شیْ‏ء فقدره تقْدیرا.یکى از بزرگان دین خداى را عز و جل ثنا کرد و گفت: یا من یقدر و لکنه یغفر، یا من یعلم و لکنه یحلم، یا من یبصر و لکنه یصبر. این ثنا از آن خبر برگرفت که: «ان حملة العرش ثمانیة. اربعة تسبیحهم: سبحان الله عدد حلمه بعد علمه، و اربعة تسبیحهم سبحان الله عدد عفوه بعد قدرته.


قوله: الْحق منْ ربک فلا تکنْ من الْممْترین یا محمد (ص) نگر تا در گمان نیفتى که ما را در قدرت ایجاد شریک و انباز نیست، و ما را در آن بکس حاجت و نیاز نیست، و جز ما کس را قدرت ایجاد و اختراع سزا نیست.


یکى از پیران طریقت در مناجات گفت: خداوندا! کار آن کس کند که تواند و عطا آن کس بخشد که دارد، پس رهى چه دارد و چه تواند؟ چون توانایى تو کرا توانست؟ و در ثناء تو کرا زبانست؟ و بى مهر تو کرا سرور جان است؟


بى نسیم مهر دلبر راحت گلزار نیست


بى فروغ آن رخ گلرنگ نور و نار نیست‏

قوله: فمنْ حاجک فیه منْ بعْد ما جاءک من الْعلْم اى مهتر! این بیگانگان با نهاد خراب، و جهل بى‏اندازه، و عقل مدخول، ایشان را چه سیرى کند این آیت اعتبار و قیاس که برایشان خواندى از راه اعجاز؟ این آیت مباهلة بر ایشان خوان، و پس بر ایشان قهر و سیاست ما گوش دار. مصطفى (ص) گفت: آتش آمده بر هوا ایستاده اگر ایشان مباهلت کردندى در همه روى زمین از ایشان یکى نماندى. و اصحاب مباهله پنج کس بودند مصطفى (ص) و زهرا (ع) و مرتضى (ع) و حسن (ع) و حسین (ع). آن ساعت که بصحرا شدند رسول ایشان را با پناه خود گرفت، و گلیم بر ایشان پوشانید، و گفت: «اللهم! ان هولاء اهلى»


جبرئیل آمد و گفت: «یا محمد! و انا من اهلکم»


، چه باشد یا محمد اگر مرا بپذیرى و در شمار اهل بیت خویش آرى؟، رسول (ص) گفت: «یا جبرئیل و انت منا»، آن گه جبرئیل بازگشت و در آسمانها مینازید و فخر میکرد و میگفت: «من مثلى؟ و انا فى السماء طاوس الملائکة و فى الارض من اهل بیت محمد (ص)» یعنى چون من کیست؟ که در آسمان رئیس فریشتگانم، و در زمین از اهل بیت محمد (ص) خاتم پیغامبرانم.


این آب نه بس مرا که خوانندم


خاک سر کوى آشناى تو؟!

قوله تعالى: إن هذا لهو الْقصص الْحق این قرآن سخنى پاک است، و کلامى راست و درست، کلام بار خداى عزیز، سخن آفریدگار حکیم عزیز. و کلامش عزیز، و رسولش عزیز. عزت خود را گفت: و إن الله لهو الْعزیز الْحکیم. عزت کلام را گفت: و إنه لکتاب عزیز و عزت رسول را گفت: لقدْ جاءکمْ رسول منْ أنْفسکمْ عزیز مى‏گوید: بنده من ار کتابم عزیز است امام تو است، و رسولم عزیز است شفیع تو است، ور خود عزیزم خداى توام. چندین هزار سال است تا بندگان را میآفرینم، ایشان در من عاصى و کافر مى‏شوند، مرا زن و فرزند میگویند، و از گفت ناسزاى ایشان در عزت وحدانیت ما نقصانى نیامد. یا محمد (ص) تا ترا برسالت بخلق فرستادم، چندین هزار کافران بر حسد تو بیرون آمدند، و ترا ساحر و شاعر خواندند، و مجنون و کاهن خواندند، و در عزت رسالت تو هیچ نقصان نیامد. و تا این قرآن بتو فرستادم چندان ملحدان و زنادقه قصد کردند که در آن طعنى کنند و عیبى آرند، هم ایشان مطعون گشتند، و در عزت کلام ما عیب نیامد. مومنان عزیز کردگان من‏اند که گفته‏ام: و لله الْعزة و لرسوله و للْموْمنین. شیاطین قصد ایمان ایشان کردند تا بربایند نتوانستند، هر چند که وسوسه کردند لکن بتعبیه ایمان راه نبردند، این همه بدان کردم که خود عزیزم و ایشان را عزیز کردم: عزتى فى الولایة، و عزة رسولى فى الکفایة، و عزة کلامى فى الاعجاز و الحجة، و عزة المومنین فى الرعایة و النصرة.


قلْ یا أهْل الْکتاب تعالوْا إلى‏ کلمة سواء بیْننا و بیْنکمْ از روى تحقیق این خطاب با اهل توحید است و مریدان راه حقیقت. میگوید: شما که امروز سالکان منهج صدق‏اید اگر خواهید که فردا ساکنان مقعد صدق باشید، نگر تا مذهب ارادت خویش از خاشاک رسوم صیانت کنید، و بساط وقت خویش از کدورات بشریت فشانده دارید، و مشرب همت از غبار اغیار پاک گردانید. یک دل، یک ارادت و یک همت باشید من اصبح و له هم واحد کفاه الله هموم الدنیا و الآخرة.


اینست که گفت: و لا یتخذ بعْضنا بعْضا أرْبابا منْ دون الله با هر پراکنده دلى بهر کویى فرو مشوید. نفس اماره را فرمان مبرید، هواء مذمومه را مپرستید و لا تتخذوا إلهیْن اثْنیْن، إنما هو إله واحد.


تا ترا دامن گرد گفتار هر تر دامنى


بنده پندار خویشى بنده الله نیى‏